شعر در مورد شهر ، متن و شعر کوتاه درباره شهر تهران و شهر من و چراغ های شهر
شعر در مورد شهر
شعر در مورد شهر ، متن و شعر کوتاه درباره
شهر تهران و شهر من و چراغ های شهر همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این
مطلب که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار
گیرد.
شعر در مورد شهر
به فراموشی بیشتری نیاز دارم
پارکی در شهری مرزی ام
که قبل از این میدان مین بوده است
میترسم،
هر کس را در آغوش بکشم
هزارن تکه شود!
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد شهر یزد
یادت را در خودم می ریزم
و دست در دست خیالت
به خیابان می زنم
و خرده ریزه های جفتی همرنگ می خرم
برای این اتاق ساده نیمه عریان
که یک شب آمدنت را
با ماندن اشتباه گرفته بود
ای کسی که با منی و مرا جا گذاشته ای
خانه تو کجای این شهر می تواند باشد؟
کجای این شهر ؟
شعر در مورد شهر من
حوالیِ #اردیبهشت ، بویِ بهشت می آید..
عطرِ شکوفه ها و خاکِ باران خورده ،
هوش از سرِ رهگذرانِ شهر پرانده..!
فصل بهار ، شوخی بردار نیست ،
همه را عاشق می کند..!
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد شهر شیراز
میدانی ؟ من به همه ی زنهای این شهر مشکوکم!
آهسته از کنارم میگذرند جوری که انگار همین حالا از آغوش تو جدا شده اند..!
رقیبانه لبخند میزنند و جای انگشتان تو را در میان موهایشان جابجا میکنند…
همین است که ناگهان با خودم و با تو لج میکنم
و با لجبازیهای عاشقانه تو را آزار میدهم
کاش یاد میگرفتی به جای گفتنِ ” حسادت نکن”
بگویی : من عاشقِ توام ، خیالت راحت..
تا من با خیال راحت برایت بمیرم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد شهر اصفهان
فردا ،
پرکارترین روز سال است برایِ من ..
باید ، گره از تمامِ سبزه هایِ این شهر باز کنم
مبادا ،
کسی تو را آرزو کرده باشد!
شعر در مورد شهر تبریز
اوست
نشسته در نظر
من به کجا نظر کنم
اوست گرفته شهر دل
من به کجا سفر برم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد شهر کرمانشاه
دلم به تو خوش بود به صدای آمدنت
که گنجشک ها با شنیدن آن در زیر دامنم بچه می کردند
از کجا باید پرهای خونی سینه سرخ ها را
در ته کفش هایت می دیدم
تو که دعای از قفس پریدگان یک شهر
روز و شب بدرقه راهت بود
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعری در مورد شهر یزد
من تمام شهرهای ویران شده ام
سربازهای بسیاری در چشم هایم شکست خورده اند
و آغوش تو تنها جای دنیاست که هنوز دوستش دارم.
مرا ببخش که غمگینم و وقتی می گویم
دوستت دارم گریه ام می گیرد…
مرا ببخش که فقط می نویسم
و کاری از دستم بر نمی آید
شعر در مورد شهر یزد
من شوق قدم های رسیدن به تو هستم
یک شهر دلش رفت که من دل به تو بستم!
آرامش لبخند تو اعجاز تو این است …
زیبایی تو خانه براندازترین است
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر درباره شهر یزد
نیستی و زندان نام تمام خیابان های این شهر است
اجاق زمستان روشن است و پیاده رو ها دلشان را
به کوبش ضربه های کفش ها خوش کرده اند
که نلرزند از زمستان
که نمی رند زیر دل یخ زده ی برف ها نیستی
و بخار نفس هایم دست هایم را گرم نمی کند
دلم زیر تگرگ فاصله مانده
در من انگار برف می بارد می بارد …
یکریز برف می بارد
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعری درباره شهر یزد
بیم است که سودایت دیوانه کند ما را
در شهر به بدنامی افسانه کند ما را
بهر تو ز عقل و دین بیگانه شدم آری
ترسم که غمت از جان بیگانه کند ما را
شعر درباره شهر یزد
جوری دوستت دارم
که انگار در این شهر فقط همین یک نفر موجود است
و انگار مرا خدا به دوست داشتنت اجبار کرده !
راهی ندارم
جز این که دوستت داشته باشم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر حافظ در مورد شهر یزد
تا کی ز خُم هوس شوی رنگارنگ
روزت شب اسلام و شبت شهر فرنگ
زین مذهب تردید به جایی نرسی
یا رومی روم باش یا زنگی زنگ !
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر کوتاه در مورد شهر یزد
من از این خانه پرنور به در می نروم
من از این شهر مبارک به سفر می نروم
منم و این صنم و عاشقی و باقی عمر
من از او گر بکشی جای دگر می نروم
شعر زیبا در مورد شهر یزد
دست من اگر بود
تو آن سوی شهر از پا نمی افتادی
من این سوی شهراز دست نمی رفتم
دست من اگر بود
زمین آبادی داشتیم
خانه ی کوچکی
باغچه ی مملو ریحانی
اطلسی های خوش رنگی
اتاقی با پرده های آبی گلدار
و تخت دو نفره ای کنار پنجره
رو به روی درخت سیب
کنار قیل و قال گنجشک های عزیز
و هر صبح ابری
گل آفتابگردان بیداری یکدیگر می شدیم
Comments
Post a Comment