شعر در مورد قلم ، نی و قلم زنی و شعر حافظ و سعدی و مولانا و دوبیتی قلم
شعر در مورد قلم
شعر در مورد قلم ، نی و قلم زنی و شعر حافظ
و سعدی و مولانا و دوبیتی قلم همگی در سایت پارسی زی.امیدواریم این مطلب
که حاصل تلاش تیم شعر و فرهنگ سایت است مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد.
از سفر
برای من یک میز کوچک،
کمی آغوش نرسیده و
مقداری بوسه ی نشکفته سوغات بیاور
و من از حالا تا روزی که برگردی
مدام می نویسمت؛
جوهر قلمم که تمام شد
وقتی مات نشستم و در پیچ و تاب اندامت غلت زدم!
برس
قلمم و بگیر و پرتاب کن پیش حواسم!
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد قلم
بامدادان بر جایگاهی سنگی می نشینم
و برایت نامه های عاشقانه می نویسم
با قلمی از پَر جغد
که آن را در دواتی
در دوردست فرو می برم
بیشتر بخوانید : شعر در مورد شنا ، اشعار کودکانه در مورد شنا و دریا و کشتی و ساحل
شعر در مورد قلمزنی
مشقم کن
وقتی که عشق را زیبا بنویسی
فرقی نمیکند که قلم
از ساقههای نیلوفر باشد
یا از پر کبوتر …
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعری در مورد قلم
هر آنگاه نام تو را می طلبم
و درباره ی تو مینویسم
قلم در دستم
به گلی سرخ بدل میشود
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر کوتاه در مورد قلم
دلتنگت که می شوم
تکه ای از من
شعر می شود
به روی دفترم.
بیشتر بخوانید : شعر در مورد همسایه ، حق همسایه و همسایه خوب و بد
شعر درباره قلم
قلمرو موسیقی
قلب است
جایی که تو راه می روی
همه آهنگ ها
از موهای تو
به آسمان می رسد،
بخند.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر در مورد روز قلم
من از عالم تو را تنها گزینم
روا داری که من غمگین نشینم؟
دل من چون قلم اندر کف توست
ز توست ار شادمانم گر حزینم
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر زیبا در مورد قلم
می خواهم دستت را بگیرم
اگر که دست دهد این دست این قلم
دستی بگذارند
شعر مولانا در مورد قلم
این روزها
از بلندی موهایت فهمیده ام
چند وقت است
تو را نوازش نکرده ام!
گناه
از کوتاهی انگشتان من است
که بشکنند
که بند بند با دیوار این سلول بر سرم بریزند
که قلم شوند و
روزگارم را سیاه کنند.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر درباره قلمزنی
تو را
در پیرهنم می جویم
در خونم
در آتش باغ هایم
که درختانش قلم
مه و بارانش کاغذند.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعری درباره قلم
آرامم!…
دارم برایِ تو چای میریزم
کم رنگ وُ
استکان باریک
پر رنگ وُ
شکسته قلم
شعر کوتاه درباره قلم
بیا پشت یک میز بنشینیم
هر دو مسلح به دفتر و قلم
تو
اولین لحظه ای را بکِش که مرا دیده ای
من
عاشقانه ای می شوم که اولین بار
برایت نوشته ام.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعر درباره ی قلم
دلم مرد میخواهد نابینا
خط بریل بداند فصل به فصل تنم را بخواند
بازیهای ادبیام را کشف کند
دستش را بگیرم بازو به بازو دنیا را برایش تعریف کنم
چشمش شوم عصایش و تمام زشتیهای جهان را
برای او از قلم بیندازم.
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
شعری درباره ی قلم
به ساعت من
تو
تمام قرارها را نیامده ای،
کدام نصف النهار را از قلم انداخته ام…
قرار روزهای بی قراریام!
بیشتر بخوانید : شعر در مورد چشم زخم ، چشم بد از حافظ و سعدی و مولانا و شهریار
شعر قلم چرخید از سیمین بهبهانی
شهادت میدهم به مرغان سپید بال
هنگامی که تو را به یاد میآورم
و از تو مینویسم
قلم در دستم شاخه گلی سرخ میشود
Comments
Post a Comment